زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زنی که پائین توی رستوران شرکت کار می کنه دیروز تعریف کرد که چه جوری 250هزار تومن پول خواهرش رو توی ماشین تعلیم رانندگی که راننده اش کلاه بردار بوده جا گذاشته. بعد هم تعریف کرد که هفته پیش 380 تومن پول توی کیفش رو دم بانک ازش زده اند. انگار کیف رو کشیدن و اون هم مقاومت کرده و تن اش کبود شده. گفت از اون روز از درد جایی پیدا نمی کنم تن ام رو بذارم بخوابم.

من جایی پیدا نمی کنم که تن ام رو بذارم و از زخمهاش دوباره خون جاری نشه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد