زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

تنهایم.

چی باید گفت

که زخم های من همه از عشق است

یا

من زنده ام به رنج می سوزدم چراغ تن از درد

یا

داستان زندگی من به هیچ آیین نخواهد شد جدا

از حسرت تشویشزای من

چی باید گفت؟

صورتم گر گرفته، پیشانی و گونه هایم انگار از خون لبریز شده اند. می لرزم و بهترین لحظات جوانی ام را توی این اتاق کثافت بابت بخور نمیر ماهیانه سر می کنم با سودای همه کتابهای نخوانده ام.