زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

اى ماه شقه شقه صبور باش!

چه‏ها که ندیده‏ئى

چه‏ها که نخواهى شنید

ما التیام زخم‏هاى تو را بر سینه مجروحت باز مى‏شناسیم

ماه لکه لکه!

مثل حبابى بر دریا بدرخش و

با آسمان خالى خود شادمان باش،

جشنواره آب است زندگى

چراغانى رودها که به دریاها مى‏رسند

زخم خورده بادها، زورق‏ها، صخره‏ها

سقفى دارد روشنى

کرانه تاریکى ناپدید است.

شمس لنگرودی

 من دلم داستان و شعر و پایده روی می خواد

چه شروع خوشگلی بود امروز صبح و حالا به کثافت پر از استرس این دخمه ختم می شود.

وقت می کشم. حال ام بد است. خوشبخت نیستم. سخت خوشحال می شوم. به بی خیالی هم که   می زنم باز جواب نمی دهد. مشکل این است که من اصلاً مدل آدم بی خیال نیستم بدبختانه. عصبانی ام. غمگین ام. توی تن ام گره های عجیب هست توی گلویم. توی همه رگهایم. همان جا که قرار است تو و آرمان درهم بجوشید. آنجا پر از گره های عجیب شده و تو خوابی!