عشق
از خون خویش
صدای عجیبی می شنوم
آیا صدا، صدای عشق است؟!
زن نمازگزار
انگشتانت مثل شمع های کلیسا
روی میز می سوزند
و من
می خواهم که نماز بگزارم.
گنجشکان
از حرف هایی که پشت سر من و تو زده می شود
ناراحت نمی شوم
بلکه بر عکس
تمام پنجره های خانه ام را
به روی این شایعه ها باز می کنم
روی دستم برایشان دانه ء گندم می ریزم
اجازه می دهم
روی دامنم بازی کنند
زیرا شایعه های عاشقی در کشورم
مثل گنجشک ها زیبایند
و من از کشتن گنجشکان بیزارم.
کودکان بدجنس
از خشم تو خشمگین نمی شوم
از رعد و برق تو
و جنون طوفانهایت دلتنگ نمی شوم
خوب می دانم
همه ء ظرف هایی را که شکستی
و همه ء نادانی هایی را که مرتکب شدی
چیزی نیست مگر مقدمه ء تولد یک شعر.
« دموکراسی »
دموکراسی این نیست
که مرد نظرش را درباره ی سیاست
بگوید
و کسی هم به او اعتراض نکند
دموکراسی این است که
زن نظرش را درباره ی عشق بگوید
و کسی هم او را نکشد !
« زخم زبان »
هر گاه مرا با دشنه ی کلماتت
زخمی می کنی
به من می گویی :
اگر بچگی کردم
مرا ببخش !
ببینم
تو تا کی می خواهی از مادری من
سوءاستفاده کنی
تا کی ؟!
« طولانی ترین رودخانه ی دنیا »
وقتی با تو به رقص بر می خیزم
پاهایم سنبله های گندم می شوند
و گیسوانم
طولانی ترین رودخانه ی دنیا !
سعاد الصباح
از مجموعه شعر « در آغاز زن بودن »
انتشارات روزنه / 1372
اوضاع شرکت خیلی بده. هر روز که می آم یه درگیری تازه با آدمایی که به قول همکارم سرخوشن و فقط باید بهشون بگی کله تو از کله خر گنده تره . مجبورم به خاطر این ۲۵۰ تومن که آخرش هم تگرگ می گه تو مگه حقوقت رو چی کار می کنی با این اراذل و اوباش سروکله بزنم
کاش می شد یه جوری منتقل شم یه جای دیگه
اوضاع روحی خرابه
از هر نوع دلداری استقبال می کنیم!
دیروز تگرگ و دوستش به جای بلیط سانس ۸ تئاتر پسیانی بلیط سانس ۱۷:۳۰ رو آورده بودند.
به شدت به دنبال یه تور یه روزه می گردم . بدیش اینه که توی این سرما جائی نمی شه رفت ولی واقعاً دارم قاط می زنم . نیاز مبرم به تعطیلات خارج از شهر