زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

تعطیلات نامه

چهارشنبه شب رفتیم مراسم باشکوه سمپاشی که بعد از کلی سعی وافر و بوی وحشتناک سمٍ هیچ نتیجه ای در پی نداشت و بعدش هم چون نمی تونستیم اونجا بمونیم رفتیم خونه یکی از دوستان شب نشینی که البته در تاریخ روابط من و تگرگ بی سابقه بود به این صورت که بنده حقیر ملقب به خرس خوابالو تمام شب رو نخوابیدم. پرسپولیس دیدیم و بعدش هم تخته بازی کردیم و حرف زدیم تا صبح که صبحونه رو باهم خوردیم و رفتیم نخود نخود...

با اون همه خستگی فقط پنج ساعت خوابیدیم. کارگر مامی فقط مونده بود در رو باز کنه بیاد تو!!!

دارم فکر می کنم چرا من انقدر احساساتی شدم با دیدن این فیلم. آره می فهمم که چقدر قهرمان سازی کرده ، می فهمم که راه حلی که پیشنهاد می ده ترک ایران ئه. ببین من خر نیستم می فهمم ولی به درک هیچ مهم نیست بذار یه بار هم این تصویر از سرزمین کوروش والا نشون داده بشه. اون مردم قهرمان نبودن مظلوم بودن و من اینو می فهمم بذار بقیه دنیا هم اینو ببینن.

م- بدترین نکته فیلمه اینه که رفتن رو راه حل می دونه. پیشنهاد می ده .

من با دهان گشاده- آره، می گه مادربزگه مرده و بهای آزادی اینه.

م- بهای آزادی مرگ مادربزرگ نیست. بهای آزادی مبارزه است.

من تو دلم- هاه؟

می دونم چی باید بگم ولی دلم نمی خواد بنویسمش. بذار همینطور در سکون به دوستی مون با هم ادامه بدیم و به روی خودمون نیاریم که اصلاً توی این لحظه مبارزه چه معنایی داره.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد