زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

دردنامه

دکتر که نرفته ام. انگار دارن از توی مغزم یه چیزی رو می کشن بیرون . سرم گیج می ره . این دختره همکارم هم همه اش مریضه. این دفعه عفونت معده. دو روزه که نیومده.

عروسی پسرعمه محترم روز پنج شنبه جاده چمخاله. هنوز نتونستم دستم رو اپیلاسیون کنم. لباس هم ندارم . هیچ دل ام نمی خواد برم . اون هم بدون تو. توی خر. توی رفیق. توی همه خوشی ها و رازها. توی نازکردنها و نازکشیدنها. توی آغوش.

با این گلودرد و سردرد به زودی پریود هم می شم. جشن تکمیلی می شه خدائیش.

بیهودگی مطلق

خشم و هیاهو

صبح پاشدم دیدم ساعت پنج دقیقه به هشته. تن ام عرق کرده -که هنوز هم آثارش باقی ئه- دیشب حسابی می لرزیدم ولی رفتم خوابیدم که کسی متوجه نشه. حالا امروز حتماً می رم دکتر. پنی سیلین گنده بزنه جوجو خوب شه.

دیشب خیلی شب بدی بود.

من تگرگ خودمو می خوام.

از دیروز تا حالا این هزارمین باره که ارجاع همین نامه رو می زنم.

با خشم و هیاهو درگیرم و یه کم مث خر گیر کرده ام توش.

خواهر. تو خواهر نداری نمی دونی.