زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

خوب نیستم، بد هم نیستم، بی حالم .

شروع کرده ام به دروغ گفتن به تو ، درباره نظرات سیاسی ات تا شستن کف اتاق و این سخت آزارم میدهد، دورمان می کند و تنهامان را تنها. دروغ می گویم تا مجبور نشوم توضیح بدم یا مخالفت کنم . شاید فقط به این دلیل که تنبلم و شاید به خاطر کج خلقی گاه گاه تو.

صبح هم دروغ گفتم که هنوز هم کمی دوستت دارم و تو وحشتزده پرسیدی که دیگر عاشق ات نیستم؟

تو را دوست دارم چون نان و نمک.

مرز دروغ و راستم سخت باریک شده و می ترساندم. بیا!

نظرات 2 + ارسال نظر
رها یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:59 ب.ظ

دروغ گفتن به خاطر دوری از جر و بحث خیلی بده

اینجوری آدما همدیگر رو نمی تونن صیقل بدن و با بدیهای هم باالاجبار باید سر کنن.
حرفت و بزن حتی اگه یه دعوای سخت رخ بده اینجوری می فهمین که هر کدوم کی هستین و چی هستین.

چون یه روز این عشق آتیشی کنار میره و بدیها بد تو ذوق آدم می خوره اونوقته که نمی تونی تحمل کنی و باید...

رها

همدل دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:20 ب.ظ

مدتی من هم مدتی دروغگو شده بودم نتونستم ادامه بدم به این افتضاح رسیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد