زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

خوشبختی

توی یخچال کوچولوی ۶ فوت سامسونگمان پر از توت فرنگی و گوجه سبز و زردآلو و طالبی و بستنی های میوه ای است. یخچالمان خوشحال است و بوی توت فرنگی همه تن اش را سرشار کرده است.

با رذالت کامل به من می گوید که زن شده ام. حالا انگار خودم بی خبرم!

در ضمن ماهواره و فوتبال زیاده از حد چیز مزخرفی تشخیص داده شد.

فیلم خوب خریداریم! از همه فیلمبازان عزیز تقاضا می شود در صورت داشتن فیلم تبعید به بخش خریداری فیلمها واقع در دبیرخانه وبلاگ تگرگ و خزر مراجعه فرمایند.

حرفهایت!

حرف ها
-
گاه رقصیدن با من
نجوا کنان ،
.........حرف هایی می زند که مثل هیچ حرفی نیست
زیر بازوانم را می گیرد
..........................و مرا می کارد در ابری
و باران سیاه
.........تند .. تند
...............فرو می ریزد از چشمانم
مرا با خود می برد
می برد به شبانه های مهتابی گل گونه اش
و من ،
چون دخترکی میان دستانش
مثل پَری که نسیم می بردش .
هفت سیاره از آسمان را
برایم می آورد
.................. و کوله باری از ترانه ها .

آفتابی می بخشدم ،
.................تابستانی گرم ،
........................و فوجی از چلچله ها .
و می گوید
که من ارمغان اویم
و با هزاران ستاره برابرم
زیرا که گنجی هستم
و زیباترین تابلویی که به چشم دیده
چیزهایی روایت می کند
که گیج می شوم
و دایره ی رقص و قدم هایم را از یاد می برم
حرف هایی ،
............که تاریخ را دگرگون می کند
و لحظاتی مرا زنی می پندارد
کاخی از خیال و رؤیا برایم می سازد
...................................که جز لحظاتی در آن نیارامم
و برمی گردم ،
.......بر می گردم سرمیزم
.........................و هیچ چیزی با من نیست
...................................................جز حرف هایش .

نزار قبانی
-
-
-