زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

زمستانه ها

روزهای یک خزر طوفانی

1)هندوانه ات بخشنده است محبوب من!

انگشتانم پروانگان اند
که آتش نمی گیرند
مگر بر قندیل های تنت.

انگشتانم ماهیان اند
که واژگون
به سوی جنوبت شنامی کنند.

انگشتانم پرندگان شب اند
که فرود نمی آیند
مگر بر پنیرک نخل هایت.

انگشتانم کاروان های اعراب اند
که پابرهنه وبی جَمَل
برشکمت راه می روند.

انگشتانم در تو فرورفته اند
وعسل ات سرریزمی زند
ای جام قَمَر!

جمال جمعه

تمام تعطیلات خوابیدیم، نون بربری تازه خوردیم، فیلم دیدیم عین این از قحطی در رفته ها،‌کتاب خوردیم ، شعر خوردیم در خواب، غذا پختیم تلفن جواب ندادیم و مردم گریزی رو البته به انتها رسونده بودیم دیگه. راستی چرا یه مهمونی کوچولو هم رفتیم که برادرمون بس که مست کرده بود نوستالپی اش زده بود بالا و ...

 

سلام زمستان احساسی

دیگه امروز حتماْ درس می خونم!من؟