-
من از کجا ؟ بی خیالی از کجا؟
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 15:26
از کودکی ام یا حتی بعدتر نوجوانی ام با تو نگفته ام و حالا با تو وارد بحران هایی می شوم که قبلاْ هیچ وقت فکرشان را هم نکرده ام بی خیال باراپ باراپ گروه آبجیز رو گوش می کنم با لذت وسط این همه کثافت که دورم رو گرفته!
-
یاس یا سیب زمینی !
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 12:50
صبح که پیاده می اومدم سر کار یه بته خیلی بزرگ یاس دیدم ولی هر چی بو کشیدم انگار نه انگار .
-
تهران انار می خواهد!
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 09:52
دیروز به پیشنهاد من رفتیم خانه هنرمندان تهران انار ندارد رو دیدیم. طرف می گه خب برای پسرای جوون ..ون سوزی هم داره که این تونسته فیلمش رو بسازه و اونا نتونسته اند. من هم یواشکی توی دل ام می خندم که کاش تو هم می تونستی یه چیزی بسازی . یک مستند شلوغ اما فکرشده.
-
من عاشق یه خوک کمونیستم۱!
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 14:30
داشتم قضیه غذا خوردن ام رو تو شمال براش تعریف می کردم یهو وسط اش گفت اصلاً تو همه چی ات غریزی ئه . ترکیب کرد و شمالی!
-
کارت زدن در ۸:۱۱!
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 09:56
۷:۱۵صبح با این که دو ساعت بیشتر نخوابیده بود من رو تا دم مترو رسوند!!! بس شد شهید پرده شبها شهابها آن پرده ها دریده خبر می دهد سحر Eastern Promises نصفه،وسط اش صدای خروپف استاد بلند شده بود.
-
چاق نوشته ها!
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 15:42
اینجانب یک عدد شکم پر از چربی و گوشت اضافی پیدا کرده ام بعد از سفر شمال. از هر نوع کمکی استقبال می شود.
-
ترس
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 08:26
صبح که داشتم می اومدم یه جوونه پشت پرایدی که تو کوچه مون پارک بود نشسته بود کبریت کشید سیگارش رو روشن کرد و من توی اون یکی دستش یه سرنگ دیدم.
-
رسالت
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 14:46
صبح فکر کردم تنها رسالتم در زندگی این نیست که بخوابم و بعد خودم رو خرکش کنم بیارم اینجا! نیست!
-
پرایوسی دوستی
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 12:22
از توضیح مراسم عروسی پسرعمه جان که بگذریم نتیجه اخلاقی این عروسی به شرح ذیل می باشد: زندگی بدون پرایوسی ناممکن است!
-
مادر گفتارها۱!
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 08:35
مامان دیشب می گه : می خواستم برم قهوه بخرم پول نداشتم. بعد هم می گه شعر شد. بنویسمش . بهش می گم خب برو وبلاگ بزن زن!
-
دردنامه
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 13:50
دکتر که نرفته ام. انگار دارن از توی مغزم یه چیزی رو می کشن بیرون . سرم گیج می ره . این دختره همکارم هم همه اش مریضه. این دفعه عفونت معده. دو روزه که نیومده. عروسی پسرعمه محترم روز پنج شنبه جاده چمخاله. هنوز نتونستم دستم رو اپیلاسیون کنم. لباس هم ندارم . هیچ دل ام نمی خواد برم . اون هم بدون تو. توی خر. توی رفیق. توی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 09:22
بیهودگی مطلق
-
خشم و هیاهو
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 08:44
صبح پاشدم دیدم ساعت پنج دقیقه به هشته. تن ام عرق کرده -که هنوز هم آثارش باقی ئه- دیشب حسابی می لرزیدم ولی رفتم خوابیدم که کسی متوجه نشه. حالا امروز حتماً می رم دکتر. پنی سیلین گنده بزنه جوجو خوب شه. دیشب خیلی شب بدی بود. من تگرگ خودمو می خوام. از دیروز تا حالا این هزارمین باره که ارجاع همین نامه رو می زنم. با خشم و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1387 14:29
من دل ام عکسایی رو می خواد که تو سفر شمال باهم انداختیم. دنبال سمپاش می گردیم! به تاریخ ۲ اردیبهشت اضافه شد که: وای که چه افتضاحی رخ داد بابت این سمپاشی. تگرگ همه اش کله اش توی این بوی وحشتناک سمه بود و بعدش هم حال اش بد شد. آخرش هم موفق نشدیم اونجا رو درست سمپاشی کنیم حالا فردا باید بریم ببینیم چه خبر شده. تشییع...
-
ایروان نامه ۲
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1387 12:11
روز اول ورود به ایروان ساعت ۱۲ ظهر رسیدیم تا جابه جا بشیم و برسیم هتل شده بود ۱. خلاصه ساعت ۴-۵ بود که از سوئیت زدیم بیرون. این رو هم بگم که جائی که ما اقامت داشتیم در واقع یه هال بود با یه اتاق خواب و یه سرویس . یعنی آشپزخونه نداشت و ما فهمیدیم که اینجا از اون اقامتگاههایی ئه که شهرداری واسه کارمندای خودش می سازه و...
-
ایروان نامه ۱
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1387 14:22
مقصد جدید ترکیه و مالزی ئه برای دانشگاه. برای این که از این زندگی گه زده بیرون بیام و برای یه شروع. ایروان خیلی آروم بود. این اولین صفتی ئه که برای من که توی یه شهر ۱۴ میلیونی گه گرفته زندگی می کنم اهمیت داره. آرامش. توی برگشت از سفر شمال همه اش نگران این استرسی بودم که به محض ورود قراره سکان کل زندگی من رو بگیره تو...
-
پایان تعطیلات
شنبه 17 فروردینماه سال 1387 09:34
وای نه باز این فضاحت اینجا شروع شد.
-
شما هم جای دختر من اید!
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 14:37
ببینین . ممکنه بعضی ها فکر کنند که من الاغم که روز آخر سال می آم سرکار ولی اون هایی که همچین فکری می کنن نمی دونن که آقای کاف که پیمانکار ما باشه و به اندازه ده تا پروژه روی این پالایشگاه مسجد... پول گرفته در لحظات واپسین می آد و بعدش رو دیگه نمی تونم بگم. (فکرای بد نکنین ها- قضیه صرفاْ مالی ئه) قربان شما تا بعد!
-
رنجنامه
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 09:40
می دونی ،بدترین چیز تو دنیا اینه که آدم روز آخر سال رو تک و تنها بیاد سر کار،کلی هم کار سرش ریخته باشه و بدتر از اون مجبور باشه ریخت این حضرات رو تحمل کنه،موهاش خراب رنگ شده باشه،پول و وقت اش هم ته کشیده باشه و نتونه یه رنگ موی دیگه بخره بذاره، عاشق اش تو خونه مریض افتاده باشه و آدم نتونه بره بهش سر بزنه، و تازه...
-
روز واپسین
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 09:18
آخ که من از دیشب دلم راز نو می خواد. حالا که اومدم شرکت باز یادم افتاده. صبح هم بر اثر شنیدن صدای آواز پدرمون از خواب ناز بیدار شدیم و رفتیم اونجا و نسبتاً آشتی نمودیم که در نوع خود خبر خوشی می باشد. آقا دیروز بعدالظهر با مامی-که فعلاً تنها دوستمه- رفتیم داروگ. آی حالی بردیم، حالی بردیم،حالی بردیم که نگو. من می میرم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 13:11
زمان خیلی دیر می گذره. عصبانی ام. اون هم افسردگی بهاره اش داره شروع می شه. من هم دلتنگی ام برای این چند روزی که قراره نباشم حسابی زده بالا. دارم فکر می کنم این خاندانهای مکرم علیرغم این ظاهر فرهنگی و کوفت و زهرمار فقط وقتی یادشون می افته که اون هم هست که به ماشین نیاز دارند. چپ سنتی دوست دارم. چپ عملگرا و اون یه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 12:06
پیامک داده که مسموم شده. من نمی دونم چرا دست و پام داره به هم گره می خوره بازنوشت: من پیش اش نیستم. عصبانی ام. اون پیش من نیست.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 08:49
چهار ماه و سه هفته و دو روز در این که کاملاً جذب اش شده بودم شک نکنین ، به اضافه ی این که اون داشت رومانی ۲۰ سال پیش رو نشون می داد که فرق زیادی با الآن ما نداشت. دوربین رو دست اش خیلی درگیرت می کرد. بدون استفاده از امکانات حیرت انگیز هالیوود .
-
شبانه
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 08:58
وقتی خوابه میرم پائین رو زمین کنارش دراز می کشم و یواش می گم دوستش دارم، لبخند می زنه ، می شنوه انگار.
-
جایی برای ما هست؟
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 09:28
پنج شنبه بعد از این که یک ساعت تمام با دی وی دی پلیر عزیز ور رفتیم موفق شدیم : No Country For Old Men رو ببینیم وقتی تموم شده بود ما عین جن زده ها میخ شده بودیم. دیشب قبل از این که این درد وحشتناک شروع بشه یه کتاب خوندم به اسم سیاهاب . اولاً که طرف اصلاً ایده زمان رو له کرده بود. یعنی اگه واقعاً خودت رو در مقابل اش شل...
-
عاشق مست
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1386 15:11
همیشه به تو که فکر می کنم فروغ فرخزاد چهار ستون بدنم می لرزه!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 15:14
فکر کن معمای آتش سبز و کمخوابی شدید همزمان بخوان مخ یه نفر و بمبارون کنن. چیزی ازش نمی مونه که!
-
دلتنگانه۲
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 13:12
چیزی نمی نویسیم ،چون چیزی نخوانده ایم و عذاب وجدان گرفته در کنج عزلت نشسته ایم! البته اینا ربطی به این نداره که مامان بزرگ تگرگ امشب می آد و معنی اش اینه که من تا پنج شنبه نمی بینمش و غمگینم البته!
-
ما و آتش سبز
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 09:13
سینمای ایران؛ فیلم ها و منتقدان (به بهانه فیلم آتش سبز) وقتی کنیز جای ناردانه بنشیند... سعید عقیقی جهان جای غریبی است و جایی که ماییم؛ شگفتی ها بیشتر است و ما در آن غریب تر. به عنوان نویسنده بی تریبون این سالیان، شگفت زده ام که بر ما چه گذشته است؟ آیا می دانیم که داریم از خودمان سندهای خفت بار بی دانشی و بدتر از آن،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 14:45
بالاخره بعد از این همه refresh کردن وارد اینجا شدم. مرده شور این اینترنت دولتی رو ببره که از خونه هم بی خاصیت تره. باورتون نمی شه -همونطور که من هنوز درست باورم نشده- که کیفم رو برای سومین بار گم کردم. حالا خوبه کارت عابر بانکم دسته مامانه و کلیدم هم که دیشب باهاش در رو باز کردم رو در بود فقط می مونه کارت ساعت زنی...