-
Ace In The Hole
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 15:35
راستی آقای بیلی وایلدر من شما را دوست دارم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 13:51
شاعرانه ها و غمنامه هایت همه از آن من اند و من به تمامی از آن تو.
-
در باب عروسی خانوادگی
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 09:49
این رو باید حتماً بنویسم چون از دیشب تا حالا بی وقفه کلمات دارن توی مغز من زنگ می زنن. باز رفته عروسی خانوادگی. از مناسبات اونا که اینقدر طبقاتی و بر اساس پوله خوش اش نمی آد، باز اومده می گه باید مستقل شم. توی این یه سال من چند بار این جملات رو شنیده ام. حداقل به اندازه عروسی های خانوادگی ای که اون رفته. می گه اگه...
-
دوست نوشت
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 15:23
درباره کاغذه بگم که شاید من زیادی احساساتی شده ام و شاید انقدرها هم هیجان زده شدن نداشته باشه ولی یه دستنوشته است که روش نوشته من یه رزمنده زمان جنگ بوده ام و حالا دارم در فقر و بدبختی از گرسنگی می میرم . نوشته بود که مسئولین این نظام به ما خیانت کرده اند. اصلاً این که چی نوشته بود و چطور زیاد مهم نیست. من از شجاعت...
-
به کجا می روم؟۱
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 09:25
اگر از کنار سینما بهمن گذشتید مثل بقیه مردم گوسفندانه سرتان را پائین نیندازید، سرتان را بالا نگه دارید و دیوار کنار سینما را نگاه کنید تا اگر هنوز آن کاغذ سرجایش باشد آتشی که به جان من زده است به جان شما هم بیفتد.
-
فیلم می بینیم
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 09:15
برنامه نمایش فیلمهای سینما تک سپیده
-
صبح نوشت۱
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 09:07
غریبی و اسیری چاره داره غم یار و غم یار و غم یار
-
خوشبختی
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 13:57
توی یخچال کوچولوی ۶ فوت سامسونگمان پر از توت فرنگی و گوجه سبز و زردآلو و طالبی و بستنی های میوه ای است. یخچالمان خوشحال است و بوی توت فرنگی همه تن اش را سرشار کرده است. با رذالت کامل به من می گوید که زن شده ام. حالا انگار خودم بی خبرم! در ضمن ماهواره و فوتبال زیاده از حد چیز مزخرفی تشخیص داده شد. فیلم خوب خریداریم! از...
-
سرود کوچک آزادی۱
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 14:37
۸ نفر از دانشجویان تحصن کننده در دانشگاه سهند روانه بیمارستان شده اند
-
حرفهایت!
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 14:16
حرف ها - گاه رقصیدن با من نجوا کنان ، ......... حرف هایی می زند که مثل هیچ حرفی نیست زیر بازوانم را می گیرد .......................... و مرا می کارد در ابری و باران سیاه ......... تند .. تند ............... فرو می ریزد از چشمانم مرا با خود می برد می برد به شبانه های مهتابی گل گونه اش و من ، چون دخترکی میان دستانش مثل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 08:53
می خوام برنامه گلابگیری بذارم جمعه، یعنی می شه؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 13:27
یاد اون شب اول ماه می که کتک خورده بودی
-
درباره من ۳
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 13:22
ببین واقعاً این که گواهینامه ات رو گم کرده ای چرا باید کوچکترین اهمیتی برای من داشته باشه، یا این که می خوای ارشد شرکت کنی یانه، یا این که اصلاً می خوای سر کار بری یا نه؟ یا این که من آخر سال می خوام توی این منطقه خراب شده برم یه دانشگاه خراب شده ای پیدا کنم و از این مملکت خراب شده برم چرا باید به ...ات باشه؟ اصلاً...
-
من عاشق یه خوک کمونیستم۲!
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 09:21
ببین الاغ، من اون لحظه های سکوت و نفس زدنهای بعدشو بد پایه ام!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 14:10
تا حالا کفشی به این نفس گیری نخریده بودم. از صبح دارم باهاش ور می رم ببینم چه جوری می شه پوشیدش که کمتر دهنمو ....
-
شبانه ۱
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 13:50
از این که عادت کرده ام نصف شب یا بهتر بگم دم صبح پاشم و تلویزیون رو خاموش کنم در حالی که تو عین یه بچه کوچولو تازه خوابت برده، خوشم می آد.
-
غریبانه!
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 08:43
واقعاً صبح مترو سوار شدن و له شدن و کمر به ..دادن و رسیدن سرکار حکایت غریبی است! مرسی که من رو رسوندی بچه ژو تم!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 08:57
انتظار خبری نیست مرا
-
در ایستگاه مترو
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 14:05
In The Station Of Metro لازم نیست دنیادیده باشد همین که تو را خوب ببیند دنیایی را دیده است. از میلیونها سنگ همرنگ که در بستر رودخانه بر هم میغلتند فقط سنگی که نگاه ما بر آن میافتد زیبا میشود. تلفن را بردار شمارهاش را بگیر و ماموریت کشف خود را در شلوغترین ایستگاه شهر/به او واگذار کن. از هزاران زنی که فردا پیاده...
-
صبح نوشت
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 08:26
دیشب تا وقتی خودش خوابش نمی اومد نه لامپ رو خاموش کرد، نه صدای تلویزیون رو کم کرد. من هم بیدار شده بودم یعنی دقیقاً به خاطر صدای تلویزیون بیدار شده بودم و دیگه خوابم نمی برد وقتی پا شدم دیدم ساعت ۷:۲۵ است. راس می گه من وقتی نمی تونم بخوابم پاچه می گیرم ولی آخه واقعاً فکر می کنم کارش خیلی بد بود. از اون بعید بود خیلی....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 15:49
دریغ از یک ساعت درس که من از صبح تا حالا خونده باشم!
-
اضافه کاری اجباری
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 15:21
مصیبت مضائف این که باید شنبه ها و دوشنبه ها تا ۵:۳۰ بمونم توی این خراب شده!
-
من گم شده ام!
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 14:35
خودم هم درست نمی دونم چی کار دارم می کنم. ازش قول گرفته ام که نیکول کیدمن رو بیاره من ببینم. هزینه این قرار می شه به قول خودش یه ماه حقوق من. گیج شده ام. از اونچه که تعریف کرد نمی تونم به راحتی بگذرم. شاید برای همینه که ترجیح می دم ببینمش . ببینمشون باهم. باهم؟ "بعد از ده دقیقه گریه کرد و با احساس ........" من این وسط...
-
تهران نوردی
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1387 12:26
دیروز نیومدم شرکت. رفتم دنبال یه سری کارا. کلاس فرانسه ثبت نام کردم ترم ۶ . روزای فرد ۶-۸ رفتم cavendish منو به سختی به جا آوردن گفتن که خوشگل تر شده ام و از چال لپ ام شناختنم. البته اینا رو خانوم سوپروایزر گفت. می خواستم IELTS ثبت نام کنم که ترجیح می دم تا بعد از امتحانا صبر کنم. تگرگ اگه کلاس فرانسه رو بفهمه یه کم...
-
معرفی!
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 15:41
Hi , my name is A K. I am 26 years old. I think life is bullshit من برای بار هزارم عاشق اش می شم وقتی این جمله ها رو در معرفی خودش می گه. پ.ن: اینا رو همین دیشب یاد گرفته و بس که ذوق کرده بود راه می رفت به همه می گفت تو خونه!
-
در باب آپارتمان نشینی ها!
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 13:53
استاد زنگ زده می گه امروز یه کنفرانس خیلی جالبی توی خانه هنرمندان هست. من هم با تعجب می پرسم چی ئه؟ می گه: عوامل زیست عصبی خانم معصومی !!! (خانم معصومی -همسر دکتر معصومی که به زودی نوبت اش می رسه تا پیش از مرگ جایزه فرهنگستان رو بگیره- همسایه محترمه طبقه دوم می باشند.)
-
مادر گفتارها۲!
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 12:06
۱- مامانه دیگه طبق عادت دفترچه خالی اش رو هم توی کشوی لباسا قایم می کنه. ۲- ه جون به تگرگ گفته خزر همیشه انقدر بهت می چسبه؟ تعجب می کنیم!!! ۳- رفتیم نمایشگاه نفت و گاز خود را قد و وزن نمودیم به ترتیب :۱۶۱ و ۵۲. یعنی خوبه؟
-
عصبانی نامه ها۱
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 14:41
در حال حاضر تماس با مشترک مورد نظر امکانپذیر نمی باشد. همین!
-
تعطیلات نامه
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 09:17
چهارشنبه شب رفتیم مراسم باشکوه سمپاشی که بعد از کلی سعی وافر و بوی وحشتناک سمٍ هیچ نتیجه ای در پی نداشت و بعدش هم چون نمی تونستیم اونجا بمونیم رفتیم خونه یکی از دوستان شب نشینی که البته در تاریخ روابط من و تگرگ بی سابقه بود به این صورت که بنده حقیر ملقب به خرس خوابالو تمام شب رو نخوابیدم. پرسپولیس دیدیم و بعدش هم تخته...
-
عاشقانه ۱
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 17:49
اون تو حمومه و من اینجا پای کامپیوتر رادی در حال وبگردی.