-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 14:44
به لبهایم مزن قفل خموشی که در دل قصه نا گفته دارم ز پایم باز کن بند گران را کزین سودا دلی آشفته دارم کتابی خلوتی شعری سکوتی مرا مستی و سکر زندگانی است چه غم گر در بهشتی ره ندارم که در قلبم بهشتی جاودانی است! بغض توی گلویم مال نامه آقای کمانگر است یا بدهی ۸۰۰ میلیارد دلاری ایران تا سال ۹۱ که به چشم می بینم چه بلایی...
-
و بالاخره آتش سبز
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 09:45
وقتی کنیز جای ناردانه بنشیند
-
دلتنگانه ۱
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 15:25
من دل ام می خواهد توی این خراب شده وسط این همه کثافت برای عاشق ام پشت تلفن شعر عاشقانه بخوانم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 14:26
نیاز مبرم به چند جرعه خواب بدون مزاحم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 12:21
دوشنبه شبکه arte یه فیلم نشون داد به اسم The Wayward Cloud حالا فیلمه تموم شده و من چهارشاخ مونده ام و دارم حرف می زنم بعدش می بینم حضرات خوابن و من یه ساعته با کی دارم حرف می زنم پس! وسط فیلمه داشتم به این فکر می کردم که ما داریم باهم همچین فیلمی رو می بینیم در حالی که توی همین مملکت طرف به خاطر ن ا م و س خواهرش رو...
-
نتیجه گیری
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 09:36
نتیجه گیری دو روز گذشته این که بی خوابی مرضی کاملاً مسری است!
-
خوشبختم؟
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 14:34
خزر: من خوشبختم. تگرگ (با ناباوری و یه لبخند گنده): واقعاً خوشبختی؟ و زخمهای من همه از عشق است. از عشق. از عشق. از عشق صبح ساعت یه ربع به هفت بیدار شدم. سعی کردم خیلی سروصدا نکنم که بیدار نشه ولی بیدار شد و با خوش اخلاقی کامل از من خداحافظی کرد. من هم تا سر جلال پیاده رفتم. بعد خیلی صرفه جویانه و با احساس رضایت کامل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 09:16
این صبر که من می کنم افشردن جان است
-
تولد فراموش شده
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 15:38
چرا اینو زودتر از این ننوشتم، اصلاً ننوشتم که برای من تولد گرفتن یه هفته بعد از ۱۹ بهمن. روز کشته شدن فروغ؟ یه کارت کوچولو بود با یه دسته رز بنفش روش که می گفت: روز تولدت همراه یاد قهرمانهای معاصر است . ۱۹ بهمن روز تو و آرمان و آزادی و برابری است. نوشیدیم به سلامتی پدر من وقتی که جوان و قهرمان بوده و دوستان تگرگ و من...
-
صبحانه ی روسپیان
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 14:26
صبح که داشتم می اومدم شرکت غافل از آنچه که اینجا در انتظارم بود که شامل کوههای متناوب گرد و خاک و کثافت پنجاه سال اخیر این ساختمان می شد یاد یه چیزایی توی خاطره دلبرکان غمگین من افتادم که روسپی ها وقتی مشتری هاشون به پیسی می خوردند - من تا حالا ننوشته بودم پی سی!- اونا رو کنار خودشون سر سفره های مفصل صبحونه شون می...
-
من بدجنس ام!
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1386 13:08
یاد حرف اورهان پاموک افتاده ام که گفت می نویسم چون عصبانی ام. عصبانی ام از دست همه شما. حالا فکر می کنم اگه این نگاه نبوغ آمیز اون نبود شاید اصلاً امروز این وبلاگ پستی نداشت. هیچ نمی فهمم این چه ارثی ئه که من از بابای این خاندان مکرم خورده ام. خسته شدم از این چشم و ابرو اومدنها. من که اینقدر آدم حساسی ام به ..م ام...
-
احمق!
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 15:42
ساعت داره ۴ می شه بعد از یک روز مطلقاً بیکار و به طالت گذشته می رم خونه. مکالمات دیروز: تگرگ: خسته ای؟ اشکال نداره بریم کارواش؟ خزر: نه، من که خسته نیستم. تگرگ: خب احمقی اگه بعد از ده ساعت بیکاری خسته نیستی. خزر: راستی ها! حق با توئه. امروز که دیگه کاملاً حق با توئه دوست من. هیچ وقت فکر نمی کردم من به این کوچولویی بشم...
-
شیوه نوشین لبان
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 13:53
این رو که می شنوم یه رگی پشت گردنم حسابی شروع می کنه به نعره زدن و جای تو رو خالی می کنه
-
مادر گفتارها!
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 09:13
مامان: فکر کن اولین چیزی که صبح وقتی بیدار می شی بهش فکر می کنی چیه؟ من: اون.
-
در حال حاضر تماس با مشترک مورد نظر...
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 14:58
بیقرار و عصبی و شکسته ام وقتی بعد از بوقهای متمادی کسی نیست.
-
چپ سنتی دوست دارم
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 09:21
همه ی خوشگلا امروز عیدی رو ریخته اند چیزی در حدود ۳۰۰ و خرده ای که مال من همه اش می ره بابت سفر ارمنستان. با مامی. ۲۱۵.۰۰۰ هزینه تور- چهار روز و سه شب + احتمالاْ ۳۰ و چند ساعت هم توی راه هستیم برای رفت. کاش می تونستم بفهمم که قیمت پوشاک اونجا چه جوریه که ببینم می تونم اونجا خرید کنم یا نه + ۳۵.۰۰۰ هزینه خروج از کشور....
-
درباره من ۲
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 09:09
بعد از همه اون مذاکرات با مامان فکر می کنم که اگه کیسه بوکس افکار تو نبودم شاید هیچ وقت اینقدر به من خودم نزدیک نمی شدم . ولی اگه این من خودمو درست حسابی پیدا نکنم و نسازم یه روز به زودی از کیسه بوکس تو بودن خسته می شم و همه چی هورچک می ریزه و بوم نابود می شه. علیرغم این که می دونم نباید همه اش این شاخ اون شاخ بپرم و...
-
تولد مجی
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 08:20
آخر هفته ی خیلی خوبی داشتم. یه تولد و تمام جمعه با مامان نازنینم! ما- آقا ما برای یه دوستمون که سوسوله می خوایم کادوی تولد بخریم . فروشنده با تعجب- خب این چطوره؟ ما سه تایی باهم- به قدر کافی سوسولی نیست!!!
-
مرد که گریه نمی کنه!
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 13:37
آبجیز گوش می کنیم!
-
خوابهای من
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 08:36
سرماخوردگی عجیبی گرفته ام. جدا از این که چقدر حالم بده و وقتی نفس می کشم انگار یکی داره فحشم می ده ، یه اتفاق جالب افتاده این وسط. خواب. به محض این که چشمامو می بندم وارد یه دنیایی می شم که از شدت واقعی بودن الآن دارم برای اون خانومه که توی خواب دیدمش دنبال تابلویی می گردم که ازم خواسته بود براش ببرم. فکر کنم پاک زده...
-
چه مرد ظالمی!
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 12:47
ببین درسته که من به راهکارهای مدرن اعتقاد دارم ولی نه این که دانشگاه دیگه این رو هم بکنه تو پاچه ی ما . پاک بی ادب شده ام رفته. دیروز رفتیم یه تئاتر توی پارکینگ تالار وحدت از یه گروه لهستانی دیدیم بر اساس نمایشنامه مکبث به ایم ؛چه مرد ظالمی؛. فقط می تونم بگم تا حالا همچین چیزی ندیده بودم توی زندگی ام. فکر کنم از اون...
-
وولف دوست دارم
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 14:30
بازم من این کتابا رو بار کردم آوردم اینجا و حتی وقت نمی شه لای یکی اش رو باز کنم. من عاشق تعطیلات و استقلال و اتاقی از آن خودم.
-
آخرین روز جشنواره
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 10:48
این هم از دیروز سرد. از دشمنان برند شکایت به دوستان چون ... رفتیم یه کار خیلی جالب دیدیم به نام Found Objects که مثل همه فیلمای مستقل و تجربی دیگه هیچی ازش روی اینترنت نیست. بعدش هم رفتیم یواشکی از پله ها بالا و توی سالن ۱ عصر جدید فیلم کنعان مانی حقیقی رو دیدیم که ای کاش پشت دستمو داغ می کردم و ... دغدغه های من خیلی...
-
سرگیجه
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 14:06
سرم گیج می ره . یادگار دوست شهرام ناظری.
-
جشنواره نامه !۲
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 10:25
دوشنبه است. نیم ساعت دیر رسیدم که البته I don't give a f... about it. دیروز پس از کلی سرگردانی و کولی بازی بالاخره دو تا فیلم دیدم. فلسطین ۲ وقت مردن از لهستان - یه فیلم سیاه سفید خیلی آروم عالی در ستایش زندگی از این خانم Dorota Kedzierzawska بعد هم آتش سبز محمدرضا اصلانی . چی بگم . حالا مدیر فیلمبرداری ش و آقای...
-
یکشنبه نوشت
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 09:07
سلام صبح قشنگ برفی ثبت نام دانشگاه ما اینترنتی شد. من رفتم بانک تجارت گفتند همچین سرویسی نداریم ، رفتم دانشگاه که بگم شما از کجا استعلام کردین که نوشتین از همه ATM های عضو شتاب می شه پول شهریه رو واریز کرد، مسئول رایانه استان تشریف نداشتند. کارشناس رشته خودم تشریف نداشتند. گور بابای همه شون باهم . اون خوابه. من عصبانی...
-
نکنه پست مدرن شده باشم؟
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 10:58
می شه شیوه زندگی مون رو عوض کنیم؟ یعنی می شه از همون الگوهای معمول استفاده نکنیم؟ غذای آهسته بخوریم و حریم خصوصی داشته باشیم به دور از هجوم وحشاینه و دیوانه وار رسانه؟ موهامون رو گیس کنیم و به جای نوشابه های مضر آب انار بخوریم. راستش اینه که من خیلی آدم مدرنی هستم و خیلی مدرن تر از فضایی که توش زندگی می کنم فکر می کنم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1386 15:43
من اینو اینترنتی خریده ام . یعنی به دستم می رسه؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1386 14:47
برای سالروز دوستی مون کادو ندادیم و کادو هم نگرفتیم به هیچ وجه! خرید کردن برای تگرگ خیلی سخته . انقدر که من کلاً از خیرش گذشته ام چون از چیزای فانتزی خوش اش نمی آد و توی چیزای مصرفی هم خرید کردن منو قبول نداره نتیجه اش این می شه که من برای ولنتاین یه دونه از همین خرسای احمق بهش کادو می دم؟؟؟ نهههههه. زهی خیال باطل....
-
جشنواره نامه !
شنبه 6 بهمنماه سال 1386 08:18
شارژر ندارم، حوصله هم ندارم از مخابرات بخوام برام شماره بگیره. امیدوارم قصدنداشته باشه بازم به کسی کمک کنه! ۱۲:۵۷ این سه روز گذشته درست حسابی نخوابیده ام و علیرغم این که اینجا زیاد هم سرد نیست من خیلی سردمه و دو تا امتحان فردا و نیومدن همکار عزیزم رو هم اضافه کنین و می تونین وضع دهن من رو تجسم کنین! ۲:۳۳ یکی بیاد به...